-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 01:16
خدایا بارها شنیده ام که جزای گناهکاران اتش است.باور نکرده ام اما نه اینکه به تو ایمان نداشته باشم با خود فکر می کنم چگونه ممکن است. عشقی جاودانه که در سینه ام بر افروختی در اتش تو خاموش شود؟ خدایا من عاشقم با اتش مهر تو شعله های عشقم سر به اسمان می کشد. ولی پروردگارا در دوریت اشکهایم را روی شانه کدام الهه امید بریزم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1386 14:43
رمضان آمده است و عطر آسمانى سحرهاى رمضان، عشق را در کالبد خسته عاشقان و عارفان جارى کرده است . خدایا! دوباره زمزمه « یارب، یارب » سحرگاهان، شور خاصى در خانه مترو ک دلم جارى مىکند و ترنم « اللهم انى افتتح الثناء بحمدک» ، همه تشنگان جام وصلت را بىقرارکرده است. من در میان سیل اشک عشاق، دستهاى بىپناهم را به سوى...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 01:00
غمگین مباش : ما نیامده ایم که با خود غم حمل کنیم بلکه ما هستیم چون کسی ما را عاشق بوده وهست فقط ای کاش می توانستیم گوشه ای از عشقی را که او به ما دارد درک میکردیم ، امانه ما عاجزیم از ادراک این عشق که فقط میبخشد ومیبخشد ولی بیائید اندکی با خود فکر کنیم به حرمت عشق اوکه تا کنون ما بدی کرده ایم واو بخشیده ، که ما برای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مردادماه سال 1386 02:22
(( به نام او که حامی عشق است و باقی عشق )) مهربانم : از لحظه های دوری گفتی و از غربت وجود ، از اشک ها ی شیشه ای همرنگ بلور و از نگاهی منتظر ......... می خواهم تو را به لحظه ای ازباهم بودن میهمان کنم میخواهم بدانی که در باغ رو یا هایم وقتی شقا یق های عاشق را به نظاره نشستم یک لحظه با خود اندیشیدم عشق چیست و آیا به حدی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 11:45
دیر زمانیست صحبت دل با دل میکنم وچشمانم را در عبور لحظه ها باز میگذارم شاید تو را ببینم اما افسوس و صد افسوس که دیگر نه بازگشتی هست و نه عبوری اما همچنان در عبوری بی صدا تو را فریاد میکنم ای روشنگر شبهای تارم ...!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 مردادماه سال 1386 12:26
نگاه خسته وآرامم را به همراه اشکی کز دل بر آمد بدرقه راهت کردم و چه سردنگاهم کردی و چه آرام ترکم ،قلبم گرفت به وسعت تمام تنهائیم وآرام در انتظار بازگشتی گرم ماندم من ماندم وتو نیامدی من سوختم وتو تنها نظاره گر قلب آشفته ام بودی، نمی دانم چرا آمدی ،کجا رفتی و چرا من در انتظارت ماندم بارها به آسمان نگریستم ،با ماه سخن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 00:12
(( تقدیم به او که یاد داد عاشق باشم )) چه سخت گذشت تا بفهمم بودنم را و چه ساده میگذرد رفتنم، اما در این بودن و رفتن به من یاد دادی عاشق باشم چه زود گذشت آن زمان که مرا درس عشق دادی و محبت را ضمیمه وجودم کردی و در پیوست نهادم حک نمودی: دوست بدار و عاشق باش آری تو در وجودم دوست داشتن را به ودیعه نهادی چگونه ستایش کنم تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 16:20
زندگی این نسیت که با تمام غرور یک شمع را فوت کنی زندگی استراحت کردن در سایه ی خیال نیست زندگی کردن این نیست که در روزهای بارانی اهورایی زندگی کنی زندگی این نیست که پر شورترین کتاب عاشقان را بخوانی وخود را درهر نکته نکته ی آن ببینی زندگی این نیست که ماه را در تمام آینه ها ببینی وشب آنقدر ادامه پیدا کند که به همه ی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 تیرماه سال 1386 13:34
آدمی دو قلب دارد قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر. قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد همان که گاهی می شکند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود... با این دل است که عاشق می شویم با این دل است که دعا می کنیم با همین دل است که نفرین...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 تیرماه سال 1386 13:28
میلاد با سعادت یاس خوشبوی خدا ، حضرت زهرا (س) بر همه دوستدارانش مبارک . روز مادر بر همه مادران فداکار و مهربان و همچنین روز بزرگداشت مقام زن بر همه زنان مبارک ! ای دختر یگانه خورشید فاطمه ای مهربانترین ترانه امید فاطمه بانوی باوقار من ای دختر رسول ای در دلم هوای تو جاوید فاطمه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 خردادماه سال 1386 15:30
یـا زهــــرا (سلام الله علیها ) هنوز صدای ناله ات از مدینه دلها به گوش میرسد و بقیع احساسمان از بوی غربت تو پر می شود هنوز هر غروب سرخی خونت را در شفق دیدگان اشکبار شیعیانت نظاره گریم . هنوز با دیدن فرزندانت عشق به کوثر در جانمان می جوشد و خاطره قربت یتیمانت سادات شهر مدینه حسنین (ع) و زینبین(س) برایمان تداعی می شود.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 01:54
چشمانمان را بر گذر قاصدک ها باز کنیم که زمان ساز سفر میزند...!! دست به دست هم دهیم دلهایمان را یکی کنیم بی هیچ پاداشی حراج محبت کنیم باور کنیم ... که همه خاطره ایم.... دیر یا زود همه رهگذر قافله ایم ...!؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 00:05
مسلمانان گل نرگس غریب است از مظلومیت تا غربت راهی نیست; چنانکه مظلومیت مسیر همیشگی غربت است ... آنگاه که قلم برداشتی و خواستی از غربت مولایتبنویسی; اما دریغ از حافظهی تاریک تو و ذهن خاموش قلم! تو خود خوب میدانی که از چشمانتظاری چیزی نفهمیدی! تو نه محبی و نه عاشق! آنگاه که ادعای عاشقی کردی و از جمعههایتبه سادگی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 14:51
این دل زار و ناتوان با تمام گنهکاریش باز رو به تو آورده است . خود بگو مگر جز تو دل به معشوق دیگری دارد . مجنون تو بود و سرگشته و حیران تو و اینک با همین دل عاشق به سویت میآیم زار و خسته و ناتوان . تو خود بگو از چه بگویم، از اندوه فراق عاشقی؟ ! از حیرت و سرگردانی؟ ! از دردناکی عذاب آخرت بنالم یا بر غفلتهای خویش بگریم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 19:08
نامه ای به تنهایی ...!؟ سلامی می کنم آغاز این احساس زخمی را مهربان بی من خیالت سبز، روزگارت خوش ، نگاهت آسمان باشد باز هم بی شکوه و ناله از تو می خواهم بگوئی حال شب خوب است ؟ ماه قلبت با ستاره آشتی کرد ؟ از پرستو ها خبر داری ؟ من شنیدم مهربانی باز بیمار است ؟ گونه ی احساس تب دار است ؟ لحظه های خاطره تنها ترین هستند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 00:54
شگفتا ...!! وقتی بود . نمیدیدم ..! وقتی میخواند . نمیشنیدم...! وقتی دیدم که نبود !؟ وقتی شنیدم که نخواند !؟ چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای صاف و زلال در برابرت میجوشد و میخواند و مینالد . تو تشنه آتش باشی و نه آب ..... و چشمه که خشکید ... چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 01:56
یکی بود هیچ کس نبود صدای آن چکاوک بود که در کوهساران خواند و آسمان کبود درون آن دره گم میشد نگاه من و آن قله دلگیر از آن روز که افکارم را پرسشهایی فرا گرفتند و من ماندم در انتظار جوابهای ناتمام نگاه کن جایی در کویر که زمین و آسمان به هم پیوند میخورند نفسم در سینه حبس شد و به ناگاه ماندم به دیدار....کجاست ؟ بغض بود و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 17:40
ظهرها خورشید از بُهت، خیره خیره به زمین مىنگرد . انگار بعد از این سالها هنوز روز واقعه را باور نکرده است . عصر که مىشود آنقدر تلخ نگاهش را از روى زمین بر مىدارد که اندوهش در هواى غروب منتشر مىشود . اینجا هر روزش روز واقعه است . اینجا هنوز گوش بیابان از نداى «هل من ناصر ینصرونى» زنگ مىزند و پشت زمین «انکر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 22:55
یک درد دل ساده، بی تکلف، به دور از هر واسطه ای ؛ سلام دکتر! شاید عادت کرده ام از پس القاب همه را صدا بزنم. شاید… . دلم میخواهد کمی تنها باشم؛ به اندازه ابعاد ساده یک دل، دلم گرفته است! کسی نیست تا سرم را روی سینه اش بگذارم، کسی نیست تا به درد دلهایم گوش کند…. . امشب اما دلم عجیب گرفته است؛نه بر سر دوراهی مانده ام و نه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 آذرماه سال 1385 13:24
نسیم وصل می وزد و صدای آشنا ، دلدادگان را به سوی خود می خواند « مبادا از کاروان عقب بمانید » کاروان طی مسیر می کند و جاماندگانِ از قافله عده ای می رسند و عده ای هنوز می دوند و هر کس ذکری بر لب دارد و استمداد می طلبد . ناگاه نوایی گوشِ دل را نوازش میدهد . هان ! ای بیچارگان اگر مدد می خواهید تَرنُّم زیبای « یا رضا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 آذرماه سال 1385 00:59
برای تو می نویسم.برای تو که روزی آسمان دلت ابری بود.هروقت دلتنگ شدی سری به دفترچه خاطراتمان بزن.هنوز هم فرشته ها طرح لبخندت را روی ابرها نقاشی می کنند.کوچه ی بن بست ما منتظر است تا صدای قدم هایت را به گوش پنجره ی اتاقم برساند.به سویم بیـــا!من در جاده سر نوشت گم شده ام و در ظلمات جنگل نا امیدی پنهانم...با بقچه ی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1385 06:29
تنهایی رو دوست دارم چون فقط موقع تنهایی هست که میتونم با توحرف بزنم تو تنهایی من تو همیشه کنارم نشستی و به حرفام گوش میکنی نمیدونی چه قدرحرف دارم که بهت بزنم ، نمیدونم از کجا شرو ع کنم از لحظه ی اشنا ییمون بگم یا از لحظه ی که... دور بودن از تو خیلی سخته ولی نه ... تو دور نیستی تو همیشه در قلب و یاد من هستی دوست دارم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهرماه سال 1385 05:45
شبهای قدر، عالیترین لحظات برای پیوند بنده و خالق و بهترین فرصت برای اندیشه در جهت بازگشت به خویشتن در اوج غرق گشتگی در دنیای مادی است. آنان که مأمن و پناهگاه امنی برای توسل میجویند، آماده شدهاند تا در شب های دل کندن از هر آنچه انسان را به پستی و فراق از اصل کشانده، رهایی یابند و همچون آیینهای، مهیا و آماده تجلی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 05:29
رمضان آمده است و عطر آسمانى سحرهاى رمضان، عشق را در کالبد خسته عاشقان و عارفان جارى کرده است . خدایا! دوباره زمزمه « یارب، یارب » سحرگاهان، شور خاصى در خانه مترو ک دلم جارى مىکند و ترنم « اللهم انى افتتح الثناء بحمدک» ، همه تشنگان جام وصلت را بىقرارکرده است. من در میان سیل اشک عشاق، دستهاى بىپناهم را به سوى...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 مردادماه سال 1385 03:09
ای عشق من . . . من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه محصور وجود من در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم می شکنم تک و تنها به خدا می شکنم.......... می شکنم می شکنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 تیرماه سال 1385 00:45
براستى تو کیستى؟ تو که در کنارم هستى بىآنکه تو را ببینم یا حداقل بشناسم، تو که غالبا دیدارت مىکنم ! تو کیستى که وقتى با تو صحبت مىکنم سکوت مىکنى و هیچ بر زبان نمىآورى ولى به اعماق قلبم نفوذ کرده و آنجا با من سخن مىگویى؟! بگو براستى تو کیستى؟ چگونهاى؟ کجائى؟ چه وقت مىآیى؟ آن زمان که گل ستارهها پرپر شدند؟ آن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1385 01:50
مادر! از آن روز که نامردى و بى غیرتى پیمان در ثقیفه بستند و سینهى داغدارت را در پشت در شکستند و رنگ نیلوفر بر چهرهات زدند دانستم که روزى نیز شمشیر کین بر فرق قرآن فرود خواهد آمد و دستان کوچک من باید خون از پیکر محراب بشویند . پس از تو همیشه به یاد اشکهاى گونه ات، گونه هایم راتر مىکنم و به لبخندهاى دلنشینت در تلاطم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 خردادماه سال 1385 03:38
بارخدایا! با قلبی شکسته و گناهآلوده به سویت آمدهام. آمدهام تا حرف بزنم. آمدهام تا درد دل کنم. معبودا! خستهام. خسته از اینهمه گناه، از اینهمه معصیت. خسته از مشقهای سیاه زندگی. خسته از شبهای تنهایی. آسمان دلم گرفته و غمگین است. اندوه و ناامیدی در جادههای ذهنم قدم گذاشته است. دستم را بگیر. دستم را بگیر که با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 02:40
انتظار برایم مفهوم غروب بىسرانجامى را یافته . هرچند بى تو معنى انتظار را، با عاطفههاى عاشقانه دردم درآمیختم و همه تن، قفس شدم . قفسى که هیج معبودى جز تو بدان راه نمىیافت . واى چه بگویم که هنوز ترا نفهمیدم و درک نکردم . نگاه منتظرى را که به انتظارست، چراغ دلش، هنوز هم سوسو مىزند . هنوز هم نمىدانم که از کدام ساحل...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 04:42
مهربانا! وقتى تو بیایى، دشتها همه سبز و بلبلان عاشق ترانههاى وصل سر مىدهند . وقتى تو بیایى، نهال عشق را در باغچه زندگى، با دستان عاطفه و با بیلچه شوق در میان خا ک امید مىکارم و با نگاهت هر روز آن را آبیارى مىکنم . نازنینم! اگر تو بیایى، پرستوهاى مهاجر دوباره بهار را به سرزمینهاى یخبسته نوید مىدهند و نالههاى...