این دل زار و ناتوان با تمام گنهکاریش باز رو به تو آورده است .
خود بگو مگر جز تو دل به معشوق دیگری دارد . مجنون تو بود و سرگشته و حیران تو
و اینک با همین دل عاشق به سویت میآیم زار و خسته و ناتوان .
تو خود بگو از چه بگویم،
از اندوه فراق عاشقی؟ ! از حیرت و سرگردانی؟ !
از دردناکی عذاب آخرت بنالم یا بر غفلتهای خویش بگریم .
از طول مدت آن بلا زاری کنم یا از نفس خویش شاکی شوم .
از فاصله خویش با تو ناله کنم یا از حسرت همراهی تو با دوستان بمیرم!
مهربان من! قسم به مهر تو
اگر مرا با دشمنانت به سختترین عذابها تادیب کنی صبر میکنم ملالی نیست،
اما اگر مرا به فراق خویش فرمان دهی صبوری نتوانم کرد،
پس به هر عذابی مرا جزا ده به غیر از عذاب فراق خویش .