کربلا قطعی از خاک بهشته

ظهرها خورشید از بُهت، خیره خیره به زمین مى‏نگرد . انگار بعد از این سال‏ها هنوز روز واقعه را باور نکرده است . عصر که مى‏شود آن‏قدر تلخ نگاهش را از روى زمین بر مى‏دارد که اندوهش در هواى غروب منتشر مى‏شود . این‏جا هر روزش روز واقعه است . این‏جا هنوز گوش بیابان از نداى «هل من ناصر ینصرونى‏» زنگ مى‏زند و پشت زمین «انکر ظهرى‏» تیر مى‏کشد . در شیار ذهن هر نخل بر ساحل علقمه صداى فریاد «یا اخا ادرک اخا» حک شده است . این خاک هنوز بوى یاس مى‏دهد . گوش هنوز در حسرت شنیدن آخرین «لاحول ولا قوة الا بالله‏» وامانده است . به هرکجا بنگرى تکثیر «هیهات من الذله‏» را در ذرات وجود حس خواهى کرد .
صداى زنگ کاروان آفتاب به گوش مى‏رسد . هرسال خاطره یک کاروان به این صحرا قدم مى‏گذارد . محرم که مى‏شود کاروان غم به دل اهل زمین و آسمان کوچ مى‏کند .
محرم که مى‏شود ...

 

 اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ

محرمی دیگر از راه می‌رسد

و بهار اشک دیگری بر عاشقان ولایت،

که در آن غبار از جان‌های خسته خویش زدایند

و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند.

محرمی که با نام حسین پیوند خورده و

با آمدنش فکرها و دل‌ها متوجه روزی می‌شود که

بزرگ‌ترین روزهای مصیبت است.

اشک‌ها در غم برترین انسان‌های عالم جاری می‌شوند.

  ضربان قلب من حسین