سلام بر چشمه همیشه زلال تاریخ، چشمه ای که از اشک زلال تر و از آیینه شفاف تر است.
غدیر ای سرچشمه پاکی، غدیر ای حقیقت انکار ناپذیر، ای حقیقت جاودانه تاریخ، ای صراط مستقیم، مگر نه اینکه غدیر چراغ همیشه روشن است و هیچ وقت به تاریکی نمیگراید؛ پس چرا بعضی ها در تاریکی و ضلالت ماندند و جایی را ندیدند؟
شاید که چشمانشان طاقت نور را نداشت و شاید که خود چشمانشان را بستند و نخواستند که ببینند که صد البته اینگونه است.
مگر نه اینکه غدیر حقیقت جاودانه تاریخ است و حقیقتی انکار ناپذیر؟ پس چرا منکر شدند و جمع منکران و انکار کنندگان به وجود آمد؟
مگر نه اینکه غدیر پیمان است و بیعت. پیمان و بیعتی که سعادت انسان در آن بوده و هست و سعادت زندگی انسانها در گرو آن بوده، پس چرا پیمان شکنان وجود داشته و دارند.
غدیر ای پیمان نامة هنوز باز ، ما هم میخواهیم با مولایمان عهد و پیمان ببندیم ، ما هم می خواهیم بیعت کنیم ولی نمی خواهیم پیمان بشکنیم.
پس مولا ما را هم قبول کن ما را هم از زمرة پیمان بستگان دار و از خدای تعالی به کرمت برای ما یاری جوی.
و حال هرکس میخواهد عهد و پیمان ببندد به قلبش بنگرد و زیر لب زمزمه کند:
« السلام علیک یا مولانا یا امیرالمؤمنین »
دلم هوای باریدن دارد و نمیبارد. بغضم میل شکستن دارد و نمیشکند. میخواهم در ابریترین لحظهها فریاد بزنم و از باران عرفه سیراب شوم.
. . . و اما باز این اشک است که از جادههاى دل مىگذرد و در کویر نیاز ساکن مىشود . دوباره کبوترهاى محرم خیال، با خاک عرفات ، تیمم مىکنند . نمىدانم! اما هرچه هست من زائر کوى حسینم . مىخواهم با زمزمههاى حسینى در صحراى محرم، محرم درگاه خدا شوم،
میخواهم امروز زیباترین واژهها را برای دلم بسرایم. میخواهم تمام کلمههایی که مینویسم کبوتر شوند و روی قطرهای شبنم آشیان بگیرند. میخواهم تمام فاصلهها را بشکنم و با تو صمیمیتر شوم،
دلمان این روزها به خشکسالى عشق دچار شده است، نمىفهمیم، چشمههاى خلوصمان خشک شده است نمىبینیم . گفتیم از اینجا تا فرات برویم، هرچه باشد تشنهى عشقیم،
راستى امروز اگر تشنهى قطرهاى از فرات عاشقى شویم و تا دجلههاى دلدادگى قصد دویدن کنیم، باید به کدامین ابر، تمناى باریدن کنیم تا زیر باران معرفت، عرفه را بیابیم؟
وقتى وادى به وادى عرفه را پیمودیم، حمد خدا مىخواندیم و نعمتهاى او را سپاس مىگفتیم و در حیرت مىماندیم، از الطاف بىهمتاى او و اکنون رسیدیم به تمناى عاشقانه، باید عبد ذلیل شویم، در مقابل معبود عزیز . قطره قطره سوز دل به خاک بریزیم، تا بذر التماسمان تا افلاک قد بکشد و آنگاه عارفانهها را بخوانیم .
عرفه هم آمد و رفت
به امید آنکه تونسته باشیم از باران رحمت عرفه
وجود تشنه مان را سیراب و از فیوضات معنوی آن بهره مند شده باشیم
انشالله سال دیگه همگی مهمان سرزمین عرفات باشیم
و عرفه امام حسین را در آن جا نجوا کنیم
عید سعید قربان
عید ذبح نفسانیات ، عید غلبه بر شیطان
بر تمامی پاکدلان و نیک سیرتان تبریک و تهنیت باد
خوشا بحال آنانی که به عشق معشوق نفس سرکش خود را قربانی می کنند
تا دل و جانشان را از وجود هر چه غیر او پاک کنن تا بتوانند
با تمام وجود محو و مست او شوند.
در آرزوى نگاه توام. بغض تنهایىام شکسته و غبار غربتحائلى بر روى چشمانم ایجاد کرده است. واژهها را بیگانه مىیابم و بیگانهتر از آن، بى کسى و تنهایىام مىباشد.
در ترنم باران، اشکهاى خود را به امید وصل تو جارى مىکنم. مىخواهم از نگاه دلربایت، پلى براى عبور التماسهایم بسازم. مبادا ببندى به روى دیدگانم آخرین دروازه عشق و احساست را.
براى رسیدن به تو آنقدر گریه مىکنم تا تمام کبوتران پر بسته وجودم را آزاد کنى و مرا به وادى جنون بکشانى. غروب است و خورشید قصد رفتن ندارد تا آهنگ محزون حنجرهات را بشنود. اى پناه من! نگین چشمانم لبریز از اشک یاد و نام توست.
اى غریب غروب! اى تنها ایستاده! سلام به آرامش سیمایت که از پشت ابر، مثل آفتاب مىبارى.
رو به تو مىآورم و دل به داغدارى تو. بر پیشانى کدام دل، داغ تو نیست.
عاشقانه سلامت مىدهم .