عزیزم می گفت: گوشه ی دنیا کجاست؟ اونجا که لباس زندگی بهش گیر نکنه، نخکش بشه، همون گوشه ی دنج که آدم‌ها توی هیاهوی دنیا هیچ حواس شون به اون گوشه نیست...

با لبخند می گفتم عزیز، گیرم بدونم ، به چه کارت میاد وقتی آقاجون نیست...

چایی اش آروم سر می کشید و می گفت: خیال آقاجونت اونجا بیشتر به کارم میاد...

حرف هایی دارم براش که گوشه ی دنجی از دنیا لازمه برا گفتنش، هیاهوی دنیا نمیزاره صدامو بشنوه...

نتونستم کنج دلم مهمونش کنم تا با آقاجون نگفته هاش غزل کنه...

این روزها،

این گوشه ی دل، چایی یخ می کنه، بارون میزنه پشت پنجره، موسیقی غریبانه دل رو نوازش می کنه... اما ، گوشه ی امن دنیا خالی از عزیز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده، کسی هم حواسش نیست غزل بارون دنیام...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد