دلم تنگ می شود،همه ی نامها و ترانه ها بر سرانگشت ستاره می رویند.

اوقات ملایم یادهای من،همین هوای نشستن و دیدن است.

خاک را می بویم،خاک را...کنار زنی از قبیله ی بادها.

حوصله کن!همه ی آن سالها،جهان دویدنم،کف دستی بود

با انعکاس شبنمش بر گهواره ی گیاه.

و نفسی که میرفت از همه سو،و باز می آمد با عطر آسمانی نزدیک،

چندان که دست و روی سایه را در ترنم ابر میشستیم.

چه خوش بود آن همه خواب،که پروانه در پوست رنگین کمان،

خواب عجیب مرا می دید.

ما ساده بودیم،ساده!

هر سال خدا،در شمالیترین حیاط همسایه

ارغوانی از تندر بنفش می رویید،

ارغوانی عظیم که کوچه را فرا می گرفت،

و همه ی خانه ها دیوار مشترکی داشت.

چه آسان بودیم،آسان...،مثل سادگی مشق و مداد

مثل همان چند روز کوچک سبز،که لب ها و گونه ها یکی می شد.

صد سال به سالهای ترانه و شبنم،صد سال به سالهای ستاره و دریا.

اخرین لحظه های یه ساله دیگه ..

یه سال پر از درد

پر از انتظار ..

پر از اشک ..

اخر یه سالی که یه ساله پر از انتظار دیگه رو رقم میزنه ...

داره یه ساله نو اغاز میشه ..

یه سالی که بازم تو نیستی .

تو دراغوش دیگری و من اینجا هوای نبودنت رو بغل میگیرم ..

امروز اخرین روز سال ۹۲ .. شروع دوباره ی اشک های غریبم ..

اشکهایی که هیچکس جز یه قلم و کاغذ حس نکرد ..

اشکهایی که تو نبودت میریختن و نمیدیدی .

اما امسال با همه بدی هاش یه اتفاق خوب داشت !

یه اتفاق شیرین ...

شاید بی انصافی باشه اگه چیزی ازش نگم...

در وجودم کسی هست !

که هر شب موهایش را شانه میزند

و هر شب یاد آخرین نگاه تو...

آوار میشود...

بر تنهاییم!

بر بی کسی این اتاقم...

و من با خودم فکر میکنم

حریمِ کدامین خیال را شکسته ام

که اینگونه حقیقت میشوی در باورم؟

باور کنی یا نه

باشی یا نباشی

دوستت دارم

فرقی نمیکند خیال باشی

آرزو باشی

یا عکسی در ‌گوشه این موبایل

در این دنیای مجازیِ پر از مجازات

فرقی نمی کند که شعرِ کدام شاعر را میخوانی

فرقی نمیکند که میشناسیم 

یا اینکه من تو را میشناسم

فرقی نمیکند که روی نیمکتی دو نفره نشسته باشیم

فرقی نمیکند که لبخندت سهم من بود یا دیگری

فرقی نمیکند که خوشحال بودیم یا ناراحت

همین را میدانم که دوستت دارم
و تو میشوی شروعِ حرف زدن
خودخواهیم را ببخش
ببخش که تو را به خواب میبینم
ببخش که واژه به واژه ی شعرم از تو داد میزند
ببخش که من عاشقت هستم...
دیگه چیزی به سال تحویل نمونده ...
چندتا ارزو برات دارم کوچولوی ناز من ...

برات آرزوی خورشید کافی میکنم تا افکارت را روشن نگه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره باشد!
برات آرزوی باران کافی میکنم تا زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بده!

برات آرزوی شادی کافی میکنم تا روحتو زنده و ابدی نگه داره!

برات آرزوی رنج کافی میکنم تا کوچکترین خوشیها به بزرگترینها تبدیل بشه!

برات آرزوی بدست آوردن کافی میکنم تا با هرچه میخواهی راضی باشی!

برات آرزوی از دست دادن کافی میکنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی!

برات آرزوی سلامهای کافی میکنم تا بتوانی آخرین خداحافظی راحت تری داشته باشی!

برات آرزوی کافی میکنم...!
دیگه نمیتونم بهت بگم عید نزدیکه !
عید به ما رسید ...!
عیدت مبارک ماهی من ...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد