مثل هر آدم ضعیفی که در سختی ها بیش تر به یاد خدا می افتد و در بی کسی
بیش تر می فهمد که خدا، تنها کس هر کسی است، خدا را به روشنی و صراحت صبحی
که دارد در برابر چشم های منتظرم طلوع می کند، حس می کنم، می بینم، دست
های لطیف و حمایت گرش را بر روی شانه هایم لمس می کنم و از این همه لطف و
مهر که به این بنده حقیر و بی ارج ارزانی داشته است، غرق هیجان و خجلتم.
خدایا! چندیست که زمان برایم به سختی می گذرد، از همه رنجهایم با غم و
اندوه به تو پناه بردم و حال با تمام وجود به تو پناه می برم مرا از رنج
چه غم که تو را دارم. مرا همین بس که توفیق یاد تو و همنشینی تو و بندگی
تو را یابم.