زن


زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.

می تواند تنها یک همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!

برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است

و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!

و این رنج است

نظرات 3 + ارسال نظر
باران الف سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://www.baran909035.blogfa.com

سلام
به نظر میاد وبلاگ جالبی داشته باشید.فعلا چون عجله دارم نمی تونم مطالبتون رو کامل بخونم.بعدا سر فرصت این کار رو انجام میدم.
پیروز و سربلند باشید
باران الف

سارا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ب.ظ

kheeili jalebeeeeeeee merC:*

میترا جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 ق.ظ

ن روز که ما حسرت نان می خوردیم

سر در برِ هم به زیرِ پَر می بردیم



تا سیر شدیم، جدا ز هم گردیدیم

ای کاش که از گرسنگی می مُردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد