شگفتا ...!!
وقتی بود . نمیدیدم ..!
وقتی میخواند . نمیشنیدم...!
وقتی دیدم که نبود !؟
وقتی شنیدم که نخواند !؟
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای صاف و زلال در
برابرت میجوشد و میخواند و مینالد .
تو تشنه آتش باشی و نه آب .....
و چشمه که خشکید ... چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی
بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت .
و بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا
بود از غم نبودن تو میگداخت....!!!!
سلام حامد.
با خوندن پستت غم دلم تازه شد...
حداقل واسه همه ما ایرانیا صدق می کنه...
همه مرده پرستیم و تا هستن قدر نمی دونیم و شاید به گذر عمر توجه نداریم...
واااااااااااای!!!!!!!!!!!!
حامد من عاشق اصفهونم!!!!!!!!!!
خیلییییییییییی دوسش دارم!!!
آرزومه دانشگاه اونجا قبول شم و بتونم اونجا زندگی کنم...
چون مامانم استاد دانشگاهه میتونم راحت جامو تعویض کنم..
خوش بحالت~!
راستی شیطون نکنه ۴۲ سالته که به من می گی کوشولو پسرم!!!!
البته امسال ۱۸ ساله میشم و یه نموره نی نی ام...
ولی خوشملیم می ارزه به صدتا خانوم بزرگ !!!!!(چشمک)
بازم میام پیشت و هویژوری وراجی می کنم برات!!!
من حرف می زنم همه می گن انگار جوجو جیک جیک می کنه!
آخه صدام شبیه مریم حیدرزاده است!!
ولی خودم یه کم شبیه کره ایام!!!!!!!!!
بیا بلاگم وگرنه پاپبون قلب صورتی ناناشم کنده میشه هااااا
دلم بستنیه آب میشه حامدی زودتر بیا!!!