حسین جان!
نمىدانم خنجر کدامین کینه،
قلب عزیزى را شکافته است که آسمان چنین مىگرید .
نمىدانم دستان کدامین بغض،
گلوى نازک گل را شکافت
و غربت کدامین خیال،
اندیشهام را ربود و مرا به نینوا بردآنجا که دخترى سر بر شانههاى نسیم گریه مىکرد .
حسین جان!
آه از آن غربت و بىکسى،
آه از آن پیکر بىسر،
از زینب بىبرادر و از نرگسان تشنه لب نینوا
با من بگو از کدامین دیار آمدهاى که چنین آشفتهاند اسیران روى تو،
از کدامین کوچهى درد آمدى که سهم شبهاى غربت ما اشک بىتو بودن است .
لحظهاى درنگ کن!
بگذار با نرگسان داغدار به سرزمین درد سفر کنم
آنجا که در دامن پیچکهاى عاشق، سرهاى بریده خفتهاند .
من محرم را با نام و یاد تو عاشقم یا حسین!
من شربت گواراى محرم را به یاد لبهاى تشنهى عباست مىنوشم
و سینهزدنهایش را به یاد چهرهى سیلى خوردهى نوگل محبوبت رقیه دوست دارم .
مرا مهمان لحظههاى نینوا کن
یا حسین
سلام حامد جان خوبی نوشته هات جالب بود خوشحال میشم سری بهم بزنی
سلام.حالت چیطوره؟نمی دونستم وبلاگ داری! باریکلللللللللا!!!!!!!!!!!!!!!!به وبلاگ برو بچه های گروه ما هم سری بزن خیلی پایس. به عنوان وبلاگ خوم نوشتم!!!!!!!